loading...

روایت های ساده ی زندگی

Content extracted from http://simpletales.blog.ir/rss/?1741341005

بازدید : 240
دوشنبه 27 بهمن 1398 زمان : 17:18
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

سفر، بهانه‌ی خوبی برای رفتن نیست

نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست!

نگو بزرگ شدم گریه کار کوچک‌هاست

زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست

خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا

قرار نیست خبرها همیشه...اصلن نیست

شب است و بی تو در این کوچه‌های بارانی

و پلک پنجره‌‌‌ای در تب پریدن نیست

حسود نیستم اما خودت ببین حتی

چراغ خانه‌ی مهتاب بی تو روشن نیست

(مرا ببخش اگر گریه می‌کنم وقتی

نوشته‌‌‌ای که غزل جای گریه کردن نیست)

***

زنی که فال مرا می‌گرفت امشب گفت :

پرنده فکر عبور است فکر ماندن . . .

(مژگان عباسلو)

بازدید : 231
دوشنبه 27 بهمن 1398 زمان : 17:18
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

این چند روز فقط دندون درد وحشتناک داشتم

این قدر عفونت دندون زیاد بود که دکتر نتونست عصب کشیش کنه و قراره درد که آروم شد برم ادامه درمان.

هر چی منتظر موندم سینا ببرم دکتر ، دیدم یا سرکاره ، یا وقت نداره یاحال نداره ، یا دنبال دکتری مادرشه یا حالا گیلان

خودم رفتم دنبال کار خودم

به این نتیجه رسیدم: اگه آدم خودش به فکر خودش نباشه ، هیچ کسی تو این دنیا از آدم‌ها به فکرش نیست.

تصمیم گرفتم خودم محکم به فکر خودم باشه از همه لحاظ

دارم برای ادامه زندگی یه تصمیماتی میگیرم.

بازدید : 689
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 20:55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

به یه جایی رسیدم که هیچ شرایطی واسم فرق ندارد و چیزی برام مهم نیست

ولی منو به اینجا رسوندن

یعنی به جایی رسوندن که هیچی مهم نیست هیچ چی.


سفر تو کردی و

من در جهان غریب شدم .

بازدید : 689
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 20:55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

به یه جایی رسیدم که هیچ شرایطی واسم فرق ندارد و چیزی برام مهم نیست

ولی منو به اینجا رسوندن

یعنی به جایی رسوندن که هیچی مهم نیست هیچ چی.


سفر تو کردی و

من در جهان غریب شدم .

بازدید : 689
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 20:55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

به یه جایی رسیدم که هیچ شرایطی واسم فرق ندارد و چیزی برام مهم نیست

ولی منو به اینجا رسوندن

یعنی به جایی رسوندن که هیچی مهم نیست هیچ چی.


سفر تو کردی و

من در جهان غریب شدم .

بازدید : 253
جمعه 24 بهمن 1398 زمان : 12:03
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

بازدید : 256
چهارشنبه 22 بهمن 1398 زمان : 6:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

وای بر دهانی که بی موقع باز شود.

هر چی میگذره خوب میفهمم یه آدم مریضی هستم ، یه آدم که تعادل نداره

جایی که باید آروم باشم ، عصبانی ام

جایی که باید حفظ حرمت کنم ، بی احترامی‌میکنم

امروز خیلی بد با سینا رفتار کردم ، هر چند کمی‌مقصر بود ولی من ...

مثل این باشه که یه سفره رو به بهترین شکل و ظروف شیشه‌‌‌ای خاص بچینید واسه میهمون

و موقع نشستن میهمان‌ها بر سر سفره ، سفره رو بکشی و همه چی خراب بشه

و نشه درستش کرد

دقیقا کاری که امروز کردم

وای چقدر شرمنده ام

چرا این قدر اخلاقم عوض شده ، چرا این قدر بی پروا شده ام؟

خودم رو چه تنبیهی کنم ؟

کاش کمی‌صبر و آرامش داشتم.

بازدید : 238
سه شنبه 21 بهمن 1398 زمان : 7:12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

این چند روزه +فردا کارمون شده دکتر رفتن ، البته کار هر ماه همینه.

از هر بیماری یه دونه اش رو مادر شوهر داره ، از قند بالا ، چشم درد ، عفونت ریه ، سرماخوردگی ۱۲ماه و.... بخدا راست میگم.

دلم براش میسوزه چقدر مریضی داره.

و اینکه هر ماه هی باید چند روز ما ببریمش دکتر اشکال نداره ولی، از اینکه خیلی خرجش بالاست گاهی وقتا اعصابم خورد میشه.

در این دو روز حدود ۴۰۰تومان خرج دکتر شده با بیمه

از دندون درد دارم میمیرم ،باید چقدر پول بزاریم کنارتا بشه یه دندون درست کرد ، این ماه میخواستم درست کنم دوتا دندونام رو،ولی پول خرج مادر شوهر شد اگه سینا این کارا رو نکنه کی باید انجام بده؟

البته هر چند ۳تا پسر دیگه هم داره ولی نمی‌دونم چرا هر وقت میخواد بره دکتر اول به ما زنگ میزنه.

زن خوبیه ، دلم براش میسوزه.ولی حداقل کاش پول دکترش رو می‌داشت.

نمیدونم واقعا ، یارانه و معیشتی رو سینا جدا نکرد گفت باشه واسه خانوادم

از این ور خودمون اینطور

خرجهای زیاد دکتری مادر شوهر

نمیدونم ، دیگه چاره‌‌‌ای نیست. خدایا خودت کمکمون کن.

میگذره ، همه چی میگذره

بازدید : 689
يکشنبه 12 بهمن 1398 زمان : 0:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روایت های ساده ی زندگی

به یه جایی رسیدم که هیچ شرایطی واسم فرق ندارد و چیزی برام مهم نیست

ولی منو به اینجا رسوندن

یعنی به جایی رسوندن که هیچی مهم نیست هیچ چی.


سفر تو کردی و

من در جهان غریب شدم .

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 31
  • بازدید کننده امروز : 27
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 257
  • بازدید کلی : 5368
  • کدهای اختصاصی