فیلم به همین سادگی رو دیدم ، ولی نتونستم ارتباط خوبی باهاش برقرار کنم ، شبیه زندگیای که من ریتمش رو دوست ندارم. زندگی خانمهای خانه داری که زندگیشان پر از تنهایی ، غصه ، پوچی ، افسردگی و روزمرگی هست.
البته موافق این نیستم که فقط خانمهای خانه دار اینگونه هستن.
ولی خانمهای خانه دار بیشتر گرفتار این زندگی هستن اونم بخاطر اینکه ارتباطشون رو با بیرون خیلی کم میکنن. با جامعه ، با جریان زندگی در بیرون که اتفاقا حال و هوای آدم رو تغییر میده پیوند برقرار نمیکنن.
هر چند همه ما آدمها افتادیم دنبال خوشبختی ، در حالی که خوشبختی یه رویای محضه و وجود ندارد . خوشبختی در زمان حال هست.
من فکر میکنم میشد فیلم رو خییبلی بهتر از این هم ساخت ، روزهای یه زن خانه دار رو نشون میداد که پر از نشاط و سرزندگی و شوق و شور زندگی میبود.
خانمیکه ارتباط خیلی خوبی با بچههاش داشته باشه ، و هر چند پدر نباشه ولی مادر و بچهها با هم لحظههای نابی رو رقم بزنند.
خانمیکه به خودش و خواستههاش اهمیت میده ، میره کلاسهای متفاوت ،کلاس زبان ، کلاس طراحی یا نقاشی ، کلاس ورزش ، خیاطی ، آشپزی ، خودآرایی و...
خانمیکه لم میده رو مبل و کتاب میخونه و لذت میبره ، فیلم میببنه.
و خیلی از کارهای زیادی که وجود داره و اگه یه خانم واقعا شخصیت(شخصیت غیر وابستگی زیاد به همسر و...) و فکر خوبی داشته باشه میتونه نهایت لذت را از زندگی ببره.
خانم خانه داری که مجبور نیست از صبح تا شب به خاطر حقوقی کار کنه و خیلی از لذتهای زندگیشو از دست بده .
این فیلم میتونست خییبلی بهتر از اینا حرف برای گفتن میداشت : زندگی یک خانم خانه دار که قابل وصف نباشه.
نه اینکه پر از افسردگی و پوچی و روزمرگی باشه.